Tuesday 20 August 2013


اثر نگاه
نزدیک غروب است و به همراه خانواده از پشت پنجره به بازی بچه ها در کوچه ی پت و پهن روبروی خانه مان نگاه می کنیم. محله از این محله های جدید ایلام است و همسایه ها کمتر همدیگر را می شناسند. اگر اهل محل بیشترشان صاحبخانه باشند و نه مثل ما مستاجر ، و اگر ده بیست سالی اینجا دوام بیاورند حکما اینجا هم می شود یک محله ای که همین بچه هایی که مشغول بازی هستند بعدها وقتی اسمش را می شنوند غیرتی بشوند و اصطلاح " بچه محل " هم بینشان متداول شود.
تعداد دخترها بیشتر است و با توپ والیبالشان وسط وسط بازی می کنند. پسر بچه ها اما همه ش سه نفر هستند و گوشه ای کِز کرده اند و جوری نشسته بودند که ما فکر می کردیم دارند خاله بازی می کنند.تصویر آنقدر تضاد و وارونگی داشت که حتی گفتیم یکیمان برود پایین از این آخرالزمان! عکس بگیرد که کسی حالش را نداشت و البته نداشتن دوربین خوب هم در این نرفتن بی تاثیر نبود. 
یک لحظه که حواس پسر بچه ها متوجه نگاه های ما از پشت پنجره به همراه لبخندهایمان شدند ، گویا که بهشان برخورده باشد چیزی به هم گفتند و به سرعت بلند شدند و هر کدام به سمت خانه هایشان. وقت رفتنشان متوجه شدیم که بازیشان خاله بازی نبوده و بنده خداها هر کدومشون یک ماشین اسباب بازی داشتند. به قاعده گذاشتن ماشین ها در منزل به سرعت برگشتند با توپ فوتبالی در دست و آنها هم مشغول ورزشی توپی و مردانه تر شدند که شماتت و خنده ما همسایه های فضول را به دنبال نداشته باشد.
نظارت عمومی و بطور خاص تر رسانه – به عنوان چشم مردم – کمترین تاثیرش باید این باشد که اهالی قدرت یادشان نرود مسئولیت هایشان را. و چقدر ایلام ما و اهال قدرتش خیالشان راحت است از نظارت مردم و هم از نظارت اهالی رسانه.و کاش رسانه های استان به اندازه همین نگاه ما چند نفر از پشت پنجره به بازی بچه ها ، در کار مسئولین دقیق می شدند.
.شاید خیلی ها خودشان را جمع می کردند!!

No comments:

Post a Comment